آن زمان که به این روستا می آمدم می گفتند الاغی مبتلا به هاری شده بوده! چقدر به این حرف خندیدم و حالا این الاغ که نمی دانم کجاست و مال کیه هر نیم ساعت عرعر که نه جیغ می کشد!!
مامان می گوید:"پیر بوده خوب مادر جان، تقصیر تو که نبوده، راحت شده بنده خدا" صدای خرد شدن دنده های پیرمرد زیر دستانم وقتی ماساژ قلبی اش می دادم در گوشم می پیچد!!
این الاغ چقدر عرعر می کند. باید به آقای سوری ( سرایدارم) بگویم پیدایش کند و به صاحبش بگوید یک کارش کند، اصلا ببردش خارج روستا، به قول خودشان صحرا!!
در حالیکه خیس عرق شدم و بغض گلویم را گرفته جنازه پیرمرد را از اتاقم بیرون می برند. امشب از آن شبهاست! هنوز چند بیمار دیگر پشت در ایستاده اند. یک پیرزن چاق با یک کیسه قرص در دستش که معده اش درد می کند و بچه هایش می گویند "تو رو خدا یک آمپول براش بزن وگرنه نمی آید بریم خانه"
نفر بعدی یک پسر جوان ( 24 ساله) است که لباس مرتب پوشیده و به چوپان یا کشاورز نمی خورد، به مریض هم نمی خورد، آنهم مریض اورژانسی آخر شب جمعه! می گوید" خانم دکتر به دادم برس، دو روز نخوابیدم، هیچی هم نخوردم، تمام بدنم درد می کند،....، دو روز پیش شیشه کشیدم."
چرا امشب این الاغ اینقدر عرعر می کند! توی کتابهامان نوشته بود هاری از سگ و سگ سانان منتقل می شود! اصلا خودم باید به رئیس شورا یا دهدار زنگ بزنم و بگویم از اینجا ببرندش!!
_" به جوانیت رحم کن، تو تازه بیست و چهار سالته،شیشه از کجا اوردی؟! "
_" توی ملایر ریخته خانم دکتر. خودم می دانم باهام چی کار می کند، ولی..."
_"تا حالا چند بار کشیدی؟ "
_"6 بار، هر بار انگار کلی آدم هلم میدن که برو بکش، خودم نمی خوام ولی..."
امروز صبح از گزینش تماس گرفتند گفتند بروم برای مصاحبه! باید بروم همدان، 2 ماه پیش رفته بودم گزینش و یک فرمی را پر کرده بودم، فکر می کردم همان کافی است، رفته بودند ارومیه و تهران و گیلانغرب در موردم تحقیق کرده بودند، حالا دوباره باید بروم!
بیمار بعدی یک دختر بیست ساله است.
_"چی شده؟"
_" یک روزه هیچی نخوردم، سرم و تمام بدنم درد می کنه. خواب هم به چشمهام نمیاد."
سرش را نزدیک تر می آورد و آرام در گوشم می گوید:" راستش خانم دکتر، دیروز دوستام یک چیزی بهم دادند کشیدم بعدا که به داداشم گفتم، گفت شیشه بوده!"
نماز و روزه را که می دانم، غسل های واجب را هم فراموش نمی کنم، وضو گرفتن را هم بلدم. اول راهنمایی که بودم سر کلاس های دینی ردیف اول می نشستم، هنوز یک چیزهایی از احکام به یاد دارم!!! چقدر این هفته کار دارم!
این الاغ هم که دست بردار نیست! آخر یکی نیست بگوید الاغ هار به چه دردتان می خورد! یادم باشد امشب توی اینترنت بگردم ببینم مگر الاغ هم هاری می گیرد! به قول یکی از استادانم "ما همه چیزمان به همه چیزمان می آید!!!!"
26/2/1390