زندگی مثل یک اتوبوس می ماند.شاید برای بعضی ها کمی کوچکتر به اندازه یک مینی بوس و برای برخی کمی بزرگتر به اندازه یک قطار. برخی ها سریع می رانند و برخی هم مثل من عادت کرده اند سر هر ایستگاه بایستند و افراد جدیدی را سوار کنند. افرادی که برخی شان آرام روی یک صندلی می نشینند و برخی شان هم چند ایستگاهی را همسفر می مانند. برخی روح های بزرگتری دارند و از خودشان خاطره به جای می گذارند. برخی هم بدون هیچ خاطره ای پیاده می شوند. بعضی ها را خودت به بهانه عوض شدن مسیرت یا از کار افتادن موتوراتوبوست پیاده می کنی و برای بعضی هم مسیرت را عوض می کنی تا بیشتر همسفرت بمانند و دیرتر پیاده شوند.
برخی پیاده می شوند و خواسته یا ناخواسته چند ایستگاه جلوتر دوباره سر راهت قرار می گیرند و همسفرت می شوند. برخی را هم هر قدر جستجو می کنی تا شاید دوباره همسفرت شوند دیگر سر هیچ ایستگاهی پیدا نمی کنی.
تمام زندگی یک اتوبوس است که می شود محلی برای تلاقی آدم های مختلف، آدم هایی که از روی شانس و تقد یر سر راه هم قرار گرفته اند و گاهی برای هم مهم شده اند و اشک ها و لبخندها، عشق ها و نفرت ها آفریده اند.
دلم می خواهد کمی تنها سفر کنم. شاید تا ایستگاه بعدی زندگی ام. و نگاه کنم به اتوبوس های اطرافم که مدام پر و خالی می شوند و راننده هاشان که محکم فرمانها را چسبیده اند و فکر می کنند از همه ماهر ترند و راه را خوب بلدند!!!غافل از اینکه گاهی برخی پیچ های تند، ماهرترین راننده ها را هم گیر می اندازد.
23/3/1389
برخی پیاده می شوند و خواسته یا ناخواسته چند ایستگاه جلوتر دوباره سر راهت قرار می گیرند و همسفرت می شوند. برخی را هم هر قدر جستجو می کنی تا شاید دوباره همسفرت شوند دیگر سر هیچ ایستگاهی پیدا نمی کنی.
تمام زندگی یک اتوبوس است که می شود محلی برای تلاقی آدم های مختلف، آدم هایی که از روی شانس و تقد یر سر راه هم قرار گرفته اند و گاهی برای هم مهم شده اند و اشک ها و لبخندها، عشق ها و نفرت ها آفریده اند.
دلم می خواهد کمی تنها سفر کنم. شاید تا ایستگاه بعدی زندگی ام. و نگاه کنم به اتوبوس های اطرافم که مدام پر و خالی می شوند و راننده هاشان که محکم فرمانها را چسبیده اند و فکر می کنند از همه ماهر ترند و راه را خوب بلدند!!!غافل از اینکه گاهی برخی پیچ های تند، ماهرترین راننده ها را هم گیر می اندازد.
23/3/1389