۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

خفاش

باد زوزه می کشد ، دو روز است که شروع شده است از غرب می آید ، از سمت عراق و طبق معمول خروارها خاک با خود دارد! در را که باز می کنم جنازه خفاشی روی پله ها افتاده است.
وارد مطب که می شوم، طبق عادت به سراغ پنجره می روم. باد که گویی پشت شیشه کمین کرده بوده از لابه لای میله های فلزی حفاظ، به درون اتاق می پیچد و تمام قبض های بیماران و سرنسخه ها را پراکنده می کند.
مردی با قد بلند و موهای مشکی کم پشت همراه پسر بچه ای ده ، یازده ساله وارد اتاق می شود.پسرک با نوک پنجه هایش راه می رود که مبادا کاغذهایم زیر پاهایش له شوند.در حالیکه برگه ها را از روی زمین جمع می کنم ، از پسرک احوال خواهر 10 ماهه اش را می پرسم. جوابم را نمی دهد ، نگاهش را از من می گیرد و می دوزد به زمین! پدرش می گوید:" درسا مرد خانم دکتر. هفته پیش مرد!" باد سر نسخه ها را از دستم می دزدد و پس از رقص کوتاهی دوباره روی زمین پهنشان می کند. چهره معصوم دخترک جلوی چشمانم نقش می بندد . صدای مادرش در گوشم می پیچد که آخرین بار می گفت :"عیب نداره لاغر بمونه، فقط بزرگ بشه ، فقط زنده بمونه"و من دلداریش می دادم که همین روزها باید به فکر جهیزیه عروسیش باشد!
مرد می گوید:دکتر ها گفتند قلبش ورم کرده، گفتند مشکل مادرزادی داره.
- آخر سن مادرش هم زیاد بود
- آره، ناخواسته بود.زنم سه ماهه بود که فهمیدیم حامله است، هر قدر هم کار سنگین کرد بچه نیفتاد.بعد هم زنم گفت گناه داره بکشیمش.
ظهر که از درمانگاه برمی گردم ، هنوز باد می وزد و جسد خشک شده خفاش سر جایش است.
19/3/1389

۱ نظر:

  1. سلام

    بگذار هر كجا تنفر است بذر عشق بكارم،

    هر كجا آزادگي هست ببخشايم،

    و هر كجا غم هست شادي نثار كنم،

    الهي ! توفيقم ده كه بيش از طلب همدلي ، همدلي كنم،

    بيش از آنكه دوستم بدارند دوست بدارم

    زيرا در عطا كردن است كه ستوده مي شويم.

    با تشکر
    -----
    Yazdan karamitabar
    Department of Environmental Health Engineering
    School of Public Health and Institute of Public Health Research
    Tehran University of Medical Sciences *TUMS

    پاسخحذف

نظر شما: