۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه
بیماران خاص
زندگی در این منطقه خشک دارد شروع می شود.مزارع گندم سبز شده اند. 2 روز است که باران می بارد و من خوشحالم که آسمان هنوز این مردم را فراموش نکرده است.
امروز باران از تعداد بیماران کاسته بود.یک هفته ای می شود که به مرکز ما هم تعدادی واکسن آنفولانزای خوکی (برای بیماران خاص) داده اند. و من عوارض واکسن را برای هر بیمار توضیح می دهم و آنها باید رضایت نامه را ،قبل از تزریق، امضا کنند.
یاسر یکی از بیماران خاصمان، از روستای قاسم آباد است. مبتلا به تالاسمی ماژور می باشد، که به دلیل کنترل ضعیف بیماریش، از مجموعه ای از عوارض این بیماری رنج می برد. پوستش کاملا قهوه ای شده،استخوانهای صورتش تغییر شکل پیدا کرده و اگرچه 18 ساله است، بدلیل اختلال رشدش، 12 ساله به نظر می رسد. بعد از توضیح دادن عوارض واکسن ، با اینکه ترسیده بود ، رضایت نامه را امضا کرد.
خوشبختانه تا به حال عارضه ای از واکسن در مرکز ما دیده نشده است.
امروز برای اولین بار امیر را دیدم . امیر متولد 1368، سه سال است که مبتلا به تومور مغزی می باشد.دفترچه اش را زیاد دیده بودم، مادرش برای ارجاع به متخصص پیشم می آورد، می دانستم تحت شیمی درمانی است و تمام تصوری که از امیر داشتم یک عکس سه در چهار روی صفحه اول دفترچه اش بود، پسرکی لاغر و سفید رو.
وقتی وارد اتاق شد فکر کردم عقب مانده ذهنی است، خدای من چقدر با عکسش متفاوت بود، دفترچه اش را که باز کردم و همان عکس آشنا ....، حتما عکس سه سال پیشش است!
اختلال تعادل داشت، کل اجزای صورتش به یک طرف منحرف شده بود و به سختی صحبت می کرد. وقتی عوارض واکسن را برایش توضیح دادم ، خندید و گفت تا به حال دو بار به کوما رفته ونمی تواند احتمال هیچ عارضه ای را قبول کند.
5/11/88
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سلام به خانم دکتر جوان
پاسخحذفاز احساسات پاک > زلال> بی شیله پیله ای که دارین سپاسگزارم .
از حس خوبی که به منطقه دارین هم ممنونم چون من خودم بچه گیلانغربم.باشد که همیشه شاد باشید.مرتضی