۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

ناودار



جمعه خیلی خوبی داشتم ، تقریبا بعد از ده روز عصبانیت،اضطراب، گاه عذاب وجدان و افسردگی ای بی سابقه ، امروز به آرامش خاصی رسیدم.
صبح برای شنا به استخر رفتم و تمامی عصبانیت و اضطرابم را با آرامش آب شستم. بعد از ناهار با چند تا از دوستان خوبم به منطقه ای رفتیم که به آن ناودار می گویند. تپه های پوشیده از درختان بلوط که با صخره های بلند احاطه شده اند.
مکان زیبایی که به من کمک کرد بهتر فکر کنم . یک جمله جواب تمامی مشکلات روحی اخیرم بود ، اینکه من فقط می توانم به کسانی که دوستشان دارم کمک کنم تا بهتر از پس مشکلاتشان برآیند، من نمی توانم و قرار هم نیست که زندگی و سرنوشت آنها را تغییر دهم.
من فقط می توانم یک فکر نو در ذهن انسانی ایجاد کنم، نمی توانم توان فکر کردن به انسانهایی که هیچگاه در زندگیشان فکر نکرده اند، انسانهایی که همیشه می ترسند که با تفکر ملحد شوند، ببخشم.
مطمئنم که در این دنیا هیچ چیز بی دلیل نیست و او که از همه بیناتر است، چیزهایی می بیند که در چشمان کوچک من جای نمی گیرد. چیزهایی که شاید بعدها توان دیدنشان را پیدا کنم. مثل تمام آن چیزهایی که روزی به دلیل ندیدنشان غمگین بودم .
11/10/1388

۱ نظر:

  1. کل آرشیوت رو خودندم خانم دکتر . خیلی از عکس ها فیلتر شدن . راستی من توی وبلاگم لینکت کردم . امیدوارم موفق باشی. اگه خواستی می تونم توب کار های فنی بلاگت کمک کنم .

    پاسخحذف

نظر شما: