۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه
برف
درحالیکه همه جا سبز شده بود و بوی بهار به مشام می رسید ، باریدن برف ، آن هم در جاییکه مردمش کمتر به دیدن آن عادت دارند، باورنکردنی بود. ارومیه که بودم زیاد برف می بارید، کل شهر سفید می شد و راه رفتن توی برف لذت خاصی داشت. البته گاهی هم برف زیادی، مایه دردسر بود. مثل روزهایی که باید صبح زود به بیمارستان می رسیدم و دیدن برف و ترافیک خیابانها خیلی خوشایند نبود.
پارسال گیلانغرب برف نبارید و تجربه برفی من خلاصه شد در مرخصی سه روزه زمستانی که به کرج رفتم. ولی هیچ وقت ندیده بودم که برف مثل خامه ای سفید روی گندم های سبز بنشیند.امروز صبح که سرما بیماران را هم مجبور به خانه نشینی کرده بود، از خلوتی درمانگاه سواستفاده کردم و رفتم توی مزارع گندم کمی قدم زدم.
مزارع شبیه کیک اسفناجی شده بود که با لایه ای از خامه سفید تزیین شده باشد. کوههای سفید اطراف هم ، که درازتر بودن دستهاشان سهم بیشتری از سفیدی برف نصیبشان کرده بود ،هر یک همانند چینی از دامن عروسی نامرئی، کنار دیگری ایستاده بودند. گویی انگشتان خیاطی زبردست، چین هایی ظریف در ساتن سفیدی دوخته باشد.واین عروس خوشبخت ، مست از آبی آسمان و سبزی زمین و شاید گله مند از گرمی آفتاب ، که دامن سپیدش را هر لحظه بیشتر از او می ربود ، به رقص مشغول بود.
18/11/1388
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سلام خانم دکتر
پاسخحذفهمانگونه که از شما انتظار میرفت و میرود ، زیبا و قشنگ به توصیف بارش برف آخر بهمن88 پرداختید .
شاد و سربلند باشید.
سلام، کرمی هستم دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه علوم پزشکی تهران
پاسخحذفاهل گیلانغرب هستم.اولین بار بود که مطالب شما رو می خونم واسم جالب بود.
خیلی خوشحالم که در مورد شهر ما اطلاع رسانی می کنید
اگه مایل هستید به وبلاگ بنده سری بزنید
http://gilanegharbvatan.blogfa.com/