۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

بارش خاک


ستایش کوچولو امروز لبخند همیشگی اش را بر لب نداشت و دیگر از سر راهش برایم گلی نچیده بود. بی حال بود و مدام سرفه می کرد.
امروز تمام بیمارانی که وارد درمانگاه می شدند یک نقطه مشترک با هم داشتند و آنهم پارچه هایی بود که به سر و صورتشان پیجیده بودند.
طوفان های گرد و غبار یکی از خصوصیات این منطقه است . از مردم اینجا شنیده بودم که تابستان ها از آسمان خاک می بارد ولی هیچوقت تصور نمی کردم اینقدر شدید باشد.
غلظت گرد و غبار به حدی است که چند متر جلوترت را به سختی می بینی.
دیشب چند بار با تنگی نفس از خواب پریدم .ماسک را هم امتحان کردم ولی اثری نداشت.ترجیح دادم تا صبح در خانه قدم بزنم. شاید می ترسیدم بخوابم!

مردم اینجا این را یکی دیگر از موهبت های همسایگی شان با کشور عراق می دانند!!!!!

10/4/1388

۱ نظر:

نظر شما: