۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه
خانه
کنارم نشسته و با دو چشم عسلی درشتش خیره شده به کتابهایم. کلی سوال توی ذهنش است که خجالت می کشد بپرسد. دو ماه است که خواندن و نوشتن را شروع کرده ، ولی نوشته های انگلیسی کتاب های قطور من در هیچکدام از درسهایش نبوده اند. با دقت به کتابم و نوشته هایش نگاه می کند. نگاهش تمرکزم را به هم می زند. می گویم دلت می خواهد نقاشی کنی. سرش را به علامت رضایت تکان می دهد. دنبال کاغذ سفید می گردم. تمام برگه ها با خلاصه ها و خاطراتم پر شده اند. چشمم می افتد به برنامه درسی ام که روی دیوار چسباندم و از وقتی از آن عقب افتادم دیگر سراغش نمی روم . از روی دیوار می کنمش.پشتش سفید است. مداد رنگی ندارم ولی آب رنگهایم که مدت هاست با آنها نقاشی نکردم در کشوی میزم هستند. خیلی وقت است هوس نقاشی به سرم زده ولی....
یک کاسه را پر از آب می کنم و قلم مو را به دستش می دهم. تا به حال به جز مداد رنگی هایش با چیزی نقاشی نکرده ولی سوالی نمی پرسد و مشغول می شود. گاهی زیر چشمی، نگاهش می کنم. با اعتماد به نفس قلم مو را به رنگها می مالد و روی کاغذ می گذارد. یک لحظه دلم می خواهد دختری هم سن او داشته باشم.
راستش امروز تصمیم داشتم خیلی خوب درس بخوانم . هنوز کتابهایم را باز نکرده بودم که زنگ در را زدند. فکر کردم باید مریض بد حالی باشد. در را که باز کردم، یک دختر کوچولو، با موهای صاف کوتاه، چشمان عسلی و بلوز قرمز پشت در ایستاده بود . یک کیسه هم با چهار پاکت شیر دستش بود.( شیرهایی که مدرسه روزانه ، بهشان می دهد را برای من آورده بود. آخر خجالت می کشید دست خالی بیاید!!)
می شناختمش. حنانه بود . اواسط تابستان بود که به دلیل برخورد ضربه ای به چشم راستش ، دچار خونریزی شبکیه و کدورت عدسی چشم شد. پدرش بیکار بود و هیچ درآمدی نداشتند. خلاصه اینکه با کمک چند تا از دوستان و مادرم که خدا خیرش بدهد قبول کرد، حنانه دو هفته ای در کرج، در خانمان بماند، در بیمارستان فارابی جراحی شد و عدسی چشمش تعویض شد.
پس از آن ، هر از گاهی ، به دیدنم می آید. تا شب چند بار می آیند دنبالش تا راضی شود برود، البته با گریه!! وقتی پیش من است، آرام یکجا می نشیند و چند جمله ای بیشتر صحبت نمی کند. یعنی هم خجالت می کشد و هم نمی تواند فارسی صحبت کند. و من به این فکر می کنم که چرا یک دختر هفت ساله نباید خانه شان را دوست داشته باشد!
17/8/88
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
چه دختر نازی،چه دوستی قشنگی!
پاسخحذفeeeeeeeeeeeeee in hamoon dokhataras?
پاسخحذفma ke nadidimesh faghat shenidim dooradoor,khoda hameye doshmanane eslamo az pa darare eshala!:D
sina
Very lovely girl, I didn't undestand what sina is saying? what is relationship between this innocent girl and Eslam enemies? What is going on Sina. Mina
پاسخحذفI forgot to tell you, I like her drawing ,she draws very good. Mina
پاسخحذفrabt dare,masalan un obamaye pedar sookhte bayad biad gilane gharb be nazare man,bayad aslan kakhe sefido biaran gilane gharb,behtarin jast,chie hamaro jam kardan too amrika!
پاسخحذفeb nazare man bayad irania beram amrikaro begiran toosh sib zamini bekaran,nazare man
ine! :D
sina